دی 96

کوتاه ِ نامعتبر…

جمعه ۲۲ دی ۱۳۹۶ | ۱۰:۱۳ بعد از ظهر

 

صدای عود پیچیده در اتاقم…این قطعه‌ی ثلاثی جبران را آنقدر دوست دارم که انگار فراز و فرود ِ روحم را در تک تک ضرب‌هایش ریخته‌اند…

شبیه کاروانی که پیوسته در صحرایی بزرگ سرگردان است…سراب میبند و شتر میدواند…سراب را میفهمد و محنت بار آرام میشود ولی همچنان می پیماید…

صدای عود پیچیده در اتاقم…یاد خاطره‌ای می‌افتم…شبی در شب‌های قاهره، در کوچه‌های قدیمی‌اش که عطر قهوه‌ و کافه‌های قدیمی با نقش و نگار های عربی در هم آمیخته و همگی وزن ِ شب را برای قلبم سنگین کرده است…

قدم میزنم در پی ِ صدای عود و لحن ِ عربی‌اش…در کوچه‌های باریک و قدیمی و زیر نور ِ زرد رنگش…

قدم میزنم و نقش ِ خاطره‌ای میزنم که هرگز نزیسته‌ام…

میبینی ؟ من از خاطره رها هم شوم به خاطره‌ای نزیسته خودم را خواهم آویخت…

دسته‌بندی نشده | نوشته شده توسط پریسا

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *