فروردین 101

لگد کوبش کن

شنبه ۲۷ فروردین ۱۴۰۱ | ۶:۱۶ بعد از ظهر

گمان میکنم درونم یک خانه‌ی قدیمی با فرش لاکی‌ست.. در آن روضه‌ای و روضه‌خوانی فراهم کرده‌ام. تنها مستمع هم خودم.
روضه‌خوان لابد پیرمردیست نشسته روی صندلی و کنار در رو به حیاط ِ سرسبز وجودم و
نور باریکی هم قسمتی از فرش را روشن کرده.
من هم نشسته گوشه ای و سرم را تماما فرو برده‌ام در خودم…
روضه خوان میخواند : عشق سلطان است و باقی بنده‌ای … زیر تیغش پای کوبان گریه کن و من تا دنیا دنیاست پای کوبان گریه میکنم..
دلتنگم عزیز من … خیلی دلتنگم.

عزیزِ نادیده‌ی من؛
دیروز عاشقانه بود
امروز عاقلانه نیست …

دسته‌بندی نشده | نوشته شده توسط پریسا

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *