سر در گریبان
دوباره کمی خلوت کردم. خلوتی که احتمالا طولانیتر از خلوتهای پیشینم بشه. باید چند پروژه رو به اتمام برسونم. در طول روز برای زندگیم زحمت میکشم. درس میخونم. کار میکنم. برای تفریح با چند دوست به صورت خیلی گزیده معاشرت میکنم. آدمهایی که در این مقطع زندگیم دوستم دارند و دوستشون دارم و به هم دیگه کمک میکنیم رشد کنیم. راه میرم خیلی زیاد. فیلم و سریال میبینم. زیاد. کنار خانوادهام مینشینم و باهاشون معاشرت میکنم. مادرم رو نگاه میکنم … زیاد. زیاد.
این روزها بزرگتر شدم. عاقلتر و پخته تر از پریسای قبلی. هرچند راه درازی پیش رو داریم. جلسات تراپیم رو میرم. هویت خودم رو از هر سه جهت بدن – ذهن – روح بررسی میکنم و به هرسه تاشون اعتبار میدم. پروسه ای که از شروع سی سالگی و از آبان امسال شروع شد اما هنوز نوزادی هست که نیازمند توجه و مراقبته.
در خلوت حالم خوبه. خیلی خوب. برای کارهام و نتایجشون اضطراب دارم اما باید پیش برم. باید محکمتر و سریعتر پیش برم.
دیدگاهتان را بنویسید