آهستگی
شنبه ۱۵ آبان ۱۴۰۰ | ۸:۰۵ بعد از ظهر
روایت ِ اول :
من هیچ وقت آدم سرعت نبودم. زندگی را مسابقه و ماراتنی که هرکه تندتر برود برندهتر است ندیدم.. دلم میخواهد همه چیز آهسته باشد … شناخت آرام آرام در جانم بنشیند. دلم میخواهد خط به خط و لحظه به لحظهی زندگی را، شناخت را، دوست داشتن را بمکم. دلم میخواهد همه چیز مثل چای ِ خوش عطر و خوش رنگی “دم بکشد ” … بنشینم و صبر کنم که صدای قدمهای کسی را بشنوم و در دل هزار بار برای آن لحظه رویا ببافم شعر بخوانم … من آدم آهستگیام…آدم یادگرفتنها و تامل کردنها …آدم نگاه کردن و حظ بردن از مسیر … من آدم مصرف کردن نیستم …
روایت ِ دوم :
عزیز ِ من! زندگی بیش از آنکه مربوط به پرسیدن از چراییها باشد مربوط به چگونگی هاست. چگونگی عاشقانه دوام آوردنها …
دستهبندی نشده | نوشته شده توسط پریسا
دیدگاهتان را بنویسید