مقطع الاعضا
جمعه ۲۴ بهمن ۱۳۹۹ | ۷:۳۸ قبل از ظهر
دو سال پیش
توی اون اتوبان لعنتی
غمم تمام اتوبان رو بسته بود
صدایی که تو ماشین پخش میشد رو یادمه
اون گریهها رو یادمه
اون ماشین تا ابد توی همون اتوبان جا موند…
غمم برای همیشه در حافظه اون اتوبان جا موند…
دو سال بعد
پشت تلفن
جواب سوالم رو که داد
احساس کردم بغلم کرده و من زل زدم توی چشمهاش و بعد
و بعد
و بعد
به آرامی یک چاقو فرو کرده بود توی شکمم
چشمهای من گریان شده بود و مستاصل و پر از هزار پرسش بی جواب زل زده بود توی چشمهاش
خونم ریخته بود روی لباسش
و من برای همیشه
روی دستهاش و بین بازوهاش جا موندم
پاره پاره
شرحه شرحه جا موندم…
لحظههایی از زندگی آدم هست که سالها و ماهها میگذرن اما اون لحظهها جاری هستند…اون لحظهها هیچ وقت تموم نمیشن…هیچ وقت.
دستهبندی نشده | نوشته شده توسط پریسا
دیدگاهتان را بنویسید