باران
پنجشنبه ۱۷ اسفند ۱۳۹۶ | ۱:۵۸ قبل از ظهر
مَطَر
مطر
_کرساله حب_
تسیلُ إباحیَّهٌ من مُجُون السماء
شتاءٌ، نداءٌ
صدى جائع لاحتضان النساء
کنت أُحبُّ الشتاء
وأَمشی إلى موعدی فرحاً
مرحاً فی الفضاء المبلِّل بالماء
وکنت أُحبُّ الشتاء
وأسمعه قطره قطره
مطر، مطر
کنداءٍ یُزَفَ إلى العاشق:
أُهطلْ على جسدی!
لم یکن فی الشتاء بکاء یدلُّ على آخر العمر
کان البدایهَ، کان الرجاءَ
باران
باران
-مانند نامههای عاشقانه-
بی امان از آسمان فرو میریزد.
زمستان، صدا
و پژواکی تشنهی آغوش
زمستان را دوست دارم
قدم زدنهای شاد تا رسیدن به میعادگاهمان
که در میان آب و باران غرق است
زمستان را دوست دارم
آن را قطره قطره میشنوم
آن را باران، باران میشنوم
مانند صداییست که به عاشق میرسد:
بر تنم ببار
که این گریههای زمستان، گریههای پایان عمر نیست
بلکه نشان ِآغاز است
نشانِ امید…
#محمود_درویش
شعر | نوشته شده توسط پریسا
دیدگاهتان را بنویسید