خرداد 99

پُر زیستن

سه شنبه ۱۳ خرداد ۱۳۹۹ | ۱۱:۰۴ بعد از ظهر

هر یک ربع یک بار غم می‌امد.
فرقی نداشت کجا باشم. میان حساب کردن خریدها یا در حال راه رفتن یا وقتی گوشه خانه نشسته بودم.
میامد و دستانش را روی سینه ام فشار میداد.
ـ میپذیرفتمش ـ
در اغوشش میکشیدم و همراهش گرم میگریستم.
تا قبلش نمیدانستم ان روی دیگر ِ پر زندگی کردن ، پر گریستن است…

میم یک روز در خانه‌ام، که یک آن اشک‌هایم بی‌اختیار ریخت گفت:  انتخاب خودت بود که ان روزها را انقدر خوشحال باشی و از دست دادن آن خوشحالی همینقدر سخت خواهد بود… درست می‌گفت.
من مدتها پیش تصمیم گرفته بودم پُر زندگی کنم و پر زیستن پر گریستن هم دارد..
غمم میگفت هیچ گاه این روزها تمام نمیشوند اما جایی در قلبم مطمئن بودم تمام میشود.
من این روزها را قبلا هم چشیده بودم و میدانستم هیچ حالی از آدمیزاد ماندگار نیست.
می‌دانستم یک روز از خواب بیدار میشوم و غم را نمی‌یابم
صبور بودم.

بیدار شدم… غم رفته بود…

دسته‌بندی نشده | نوشته شده توسط پریسا

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *