شهریور 97

آواز ِ بی‌خریدار

شنبه ۱۷ شهریور ۱۳۹۷ | ۱۱:۴۵ بعد از ظهر

اتاق سرایدار دفتر جدید در پارکینگ است…چند روز قبل موقع خروج از شرکت صدایی توجهم را جلب کرد…نزدیک‌تر رفتم…در اتاقش باز بود..مرا نمیدید و صدایی از من نداشت…من هم نمیدیدمش…
صدایی به غایت دلنواز از اتاقش می امد..انگار کن با یک سه تار درب و داغان و کهنه ـ از آن‌ها که سیم به حلبی بسته اند ـ با لهجه‌ی افغانستانی و بسیار حزین و دلکش بخواند…
دلم میخواست بنشینم پشت در اتاقش و ساعت‌ها به صدایش گوش کنم…

هیچ وقت موسیقی را به خاطر موسیقی دوست نداشته‌ام…شاید نواختن هزار و یک موزیسین مشهور در بزرگترین و مجلل‌ترین سالن‌های دنیا مبهوتم کند اما دلم را صدای خش خش پیرمردی‌ که در کوچه‌های کهنه‌ی شهرهای دور با نوای خراسانی نوایی نوایی بخواند خواهد برد…من با این صدا جان می‌دهم…

دسته‌بندی نشده | نوشته شده توسط پریسا

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *