امرداد 97

شطحیات

یکشنبه ۲۱ مرداد ۱۳۹۷ | ۱۱:۳۰ بعد از ظهر

“من که چیز زیادی نخواستم…فقط گفتم میان این همه دلتنگی و کاشوب و گله‌های بی موقع ِمردم که پریسا نیستی، سراغی نمیگیری، تو بیا و مرد باش و بگو درکت می‌کنم رفیق. درک میکنم برای بلندقدتر شدن افتادی روی پنجه‌هات و حالا به خون نشستی….بیا و به روم نیار اگه رکعت چهارم قنوت گرفتم، اگه به جای سلام حرف‌های یک در میان باطل زدم، اگه به جای استغفار ِشبونه تو خواب به هزیون میفتم… اگه اصلا یادم رفتی … بیا و تو رفاقت کن بامن.
تو که می‌دونی این تهران لعنتی راین نداره. اصلا هیچ رودخونه‌ای نداره تا برم کنارش و مثل سعیدِ از کرخه تا راین دلتنگیامو فریاد بزنم. فقط باد میکنن روی دستم.

تو بیا و باهام رفاقت کن این بار!

واگویه ها | نوشته شده توسط پریسا

۲ پاسخ به “شطحیات”

  1. سلام
    به نظرم نوشته‌هایِ‌ مختلف رو میشه به گونه‌های مختلفی خوند. میشه تند و سریع – بی اونکه کتاب یا نوشته از دستت بیوفته – بخونی یا آرام و یواش و با وقفه. از نظر بعضی، اینکه یک نوشته‌ای رو بی‌وقفه بخونی، نشون از قدرتش داره. از منظر بعضی دیگه، خوندن تند نوشته‌ها، مثلِ خوردن سریع غذاست، مزه‌ش رو نمی‌فهمی. به نظرم نوشته‌های کمی هستند که باید آروم خوندشون تا مزه‌شون حس بشه. صادقانه باید اعتراف کنم که وبلاگ شما از این دست بود، اما اجازه هم نمی‌داد که بی‌وقفه خوندن رو رها کنی. ترکیب شده بود. منم کنجکاوانه، تا انتها‌ خوندم. روی بعضی ایستادم و دوبار خوندم. مثلا این پست رو «حس» کردم، فقط نخوندم. (من یه نوتِ ایده‌ها دارم توی گوشیم، بعضی ایده‌ها رو یادداشت می‌کنم شاید روزی ازشون استفاده کنم. اینجا هم یک جمله داشت که من رو یاد خودم انداخت و باید یادداشتش کنم: «.بیا و به روم نیار اگه رکعت چهارم قنوت گرفتم»).
    تویِ پست آخر کامنت نذاشتم که چون این پست برام جذاب‌تر بود. من هم همیشه عاشق وبلاگ نوشتن بودم و هستم. البته الان دیگه خیلی ضعیف‌تر شده. آخرین وبلاگم زیاد بروز نشد. در حد یکی دو پست. این وبلاگ شما جذبم کرد که باز بنویسم.
    همین.
    شب و روزتون پر نور و برکت.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *